Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-27@18:53:32 GMT

اینجا خانه ما| نجس‌کاری بچه‌ها موجب پاکی مادرها!

تاریخ انتشار: ۲۴ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۸۸۵۲۷

اینجا خانه ما| نجس‌کاری بچه‌ها موجب پاکی مادرها!

گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما!

در زندگی روزهایی هست که هرچه می‌خواهی در برابر نجاست سنگر بگیری، او به تو حمله می‌کند! 
صبح آخرین روزهای شهریور بود. به سرم زد سجاد را بیدار کنم و یک صبحانه سه نفره با پسرها بخوریم. بوی ماه مهر می‌آمد و روزهای مدرسه رفتن علی و جدا شدن سفره‌ صبحانه‌مان، نزدیک بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چای را دم کردم و به اتاق بچه‌ها رفتم تا سجاد را بیدار کنم. علی که خروس خانه ماست و بیدار بود. وارد اتاق که شدم، بوی مشکوکی به مشامم رسید. حدس زدم که خبرهایی باشد، اما نمی‌خواستم واقعیت را بپذیرم! نزدیک تخت سجاد که رسیدم، دیدم چاره‌ای جز تسلیم در برابر واقعیت‌های زندگی ندارم! بله، ظاهراً دیشب در تختخواب سجاد باران باریده بود و خیسی شلوار و تشک، جای شک و شبهه باقی نمی‌گذاشت.
- سجاد! پسر مامان! پاشو!
مگر بیدار می‌شد؟ ظاهراً پس از بارش باران سحرگاهی، در سکون و آرامشی ژرف فرورفته بود و به این سادگی‌ها قصد بیداری نداشت. از صبحانه سه نفره منصرف شدم و تصمیم گرفتم با علی، مادر و پسری، صبحانه را بزنیم به بدن.
- مامان! من وقتی به شروع مدرسه فکر می‌کنم، دلم می‌گیره.
- حق داری. خیلی از بچه‌ها همین جورین.
لقمه‌اش را قورت داد و چشم‌هایش را گرد کرد.
- واقعا؟
- آره پسرم. من خودمم وقتی بچه مدرسه‌ای بودم، از نیمه شهریور به بعد، دلم می‌گرفت. حتی روزای اول مدرسه، یواشکی گریه می‌کردم. اما چند روز که می‌گذشت، عادت می‌کردم و خوشمم میومد. مخصوصا دیدن دوستام، خیلی خوب بود.
- چه جالب! فکرشو نمی‌کردم که تو هم این طوری بودی.
می‌توانستم آرامش و رضایت را از توی چشم‌هایش بخوانم. 
داشتم چای پایان صبحانه را می‌ریختم که دیدم سجاد خندان لب و شادمان، از اتاق آمده بیرون و خرامان به سمت ما روان است. چای شیرین علی را جلویش گذاشتم و فوری به سمت سجاد شتافتم!
تطهیر و تعویض را که به سلامتی و میمنت انجام دادیم، سجاد هم به سفره صبحانه پیوست. خوشبختانه زهرا تا آن لحظه بیدار نشده بود و عملیات ما با موفقیت و سرعت به نتیجه رسیده بود. دیگر باکی نبود که صدای گریه زهرا بلند شود و آغوش من را طلب کند. قسمت این بود که سجاد هم سر سفره تنها نباشد و یک صبحانه خواهر و برادری بخورند.
چند دقیقه‌ای از خوردن چای آب سردی توسط سجاد نگذشته بود که نوایش مرا به سمت خود خواند:
- مامان! دوباره ریخت!
- چی؟ چایی؟
- نه، جیشم!
تنها مرهمی که توانستم بر غم‌ها و آلامم بگذارم این بود که حادثه روی سرامیک به وقوع پیوسته بود و تطهیرش خیلی راحت‌تر از فرش بود. خیلی وقت بود که چنین اتفاقاتی در زندگی نداشتیم. بعد از تکرار عملیات تطهیر و تعویض، چند قطره روغن بادام شیرین کف دست سجاد ریختم تا زیر شکمش را با آن چرب کند. یک چای نبات زنجفیلی هم مهمانش کردم تا بدنش گرم شود. حدسم سردی بدن در اثر کثرت خوردن هندوانه بود.

 


امروز، روز آبکشی و تطهیر بود.

مقدمات پخت ناهار را که فراهم کردم، یادم آمد سبد لباس های کثیف لبریز شده و نوبت خدمت‌رسانی ماشین لباسشویی است. لباس‌ها را راهی ماشین کردم و چند لباس کثیف زهرا که داخل ساک دستی‌ام بود را هم انداختم قاطی‌شان.

یک ساعت بعد که برای تحویل لباس های شسته و آماده سراغ ماشین لباسشویی آمدم، دیدم لباس‌ها شسته شده اما لابلای هر تکه‌شان، بلورهایی درخشان چشمک می‌زنند. با بهت و حیرت به تشت لباس‌های آماده برای پهن کردن، خیره شدم. «اسباب‌بازی بچه‌ها بوده که وسط لباسا رفته؟ از ماشین جدا شدن؟ چی هستن اینا؟» ابهامم چند ثانیه‌ای بیشتر طول نکشید و حقیقت خیلی زود رخ عیان کرد! یک پوشک پاره پاره، لابلای لباس‌ها رویت شد و فوری فهمیدم که این الماس‌ها، محتویات داخلی یک پوشک مستعمل هستند که قاچاقی همراه با لباس کثیف‌ها راهی ماشین لباسشویی شده بوده. گریه‌ام گرفته بود. چرا نجاست دست از سرم برنمی‌داشت؟ علی را صدا زدم و سفارش مراقبت از زهرا را به او کردم و خودم برای آب‌کشی دوباره لباس‌های مزین به نگین‌های پوشکی، راهی حمام شدم. تکه اول لباس‌ را که گرفتم زیر شیر آب، اشکم هم چکید توی تشت. از این که یک پوشک استفاده شده، زورش آنقدر زیاد بود که اشکم را درآورد، خنده‌ام گرفت. زیر لب گفتم:«همین را میخواستی خدا؟ که با این دانه‌های نجس، صیقلم دهی تا به ضعفم اعتراف کنم؟! تا اندکی از ناخالصی‌ها و نجاسات روحم را پاک کنی و ذره‌ای تطهیر شوم؟ قبول است!»

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: فرزندپروری خانواده سه فرزندی از پوشک گرفتن لباس ها بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۸۸۵۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه

دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بوده‌اند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینی‌ها افزایش می‌یابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روز‌های گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشته‌شدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حمله‌ای تمام‌عیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقه‌ای که ۱.۲ میلیون فلسطینی به‌اجبار به آن پناه آورده‌اند.»

بر اساس این بیانیه، چنین حمله‌ای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بین‌المللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارش‌ها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دست‌کم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح می‌شود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت می‌کنند.»

 از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبت‌های «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان می‌گذرد.

-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟

غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسل‌کشی اسرائیل جان سالم به در می‌برند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای می‌گذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیرو‌های اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویا‌های شکسته به خان یونس هستند. 

خطر هنوز در هر گوشه‌ای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانه‌شان به طرز وحشیانه‌ای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگ‌ها و گربه‌های ولگرد سعی می‌کردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبر‌های کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.

این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌های خود را دفن می‌کردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.

این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.

در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانه‌های خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.

کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی می‌کردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.

آنها پس از بازگشت به چادر‌های خود، تصاویر و کلیپ‌های ویرانه خانه‌های خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبر‌ها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه می‌کرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانواده‌اش او را با عجله به نزدیک‌ترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه می‌شود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.

در حالی که آنها گریه می‌کردند و ماتم می‌کردند، بمب‌های اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صد‌ها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.

در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیما‌های بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتی‌ها بی امان بود.

روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که درد‌های شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر می‌شد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمی‌دانست و نمی‌توانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبت‌های زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.

سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوق‌العاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز می‌کرد.

مرگ نیما نه تنها رویا‌های او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص می‌کرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر می‌گذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشک‌های یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل می‌تواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسان‌ها را در چند ثانیه بگیرد. موشک‌های به اصطلاح «آتش و فراموش کن» می‌توانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک می‌شوند، هیچ کس روی زمین نمی‌داند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود می‌پردازند فوراً کشته می‌شوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.

هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر می‌رسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.

اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روز‌های خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.

غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشت‌ها و گزارش‌های تفصیلی فراوانی را در رسانه‌های جهان از جمله رسانه‌های کانادا منتشر کرده است.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل خاورمیانه

دیگر خبرها

  • خشونت علیه زنان در خانه / زنان چه کنند؟
  • یاس و ناامیدی موجب از هم پاشیدگی بنیان خانواده می شود
  • نوه دختر امام خمینی در خارج از کشور مشغول چه کاری است؟
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
  • گواردیولا: منچسترسیتی و آرسنال از وضعیت لیورپول در امان نیستند
  • واکنش همتی به سخنان قالیباف: با علل تورم که موجب سفته بازی است مقابله کنید/ زندگی را برای مردم سخت و پیچیده نکنید
  • حیات طیبه در خودنمایی نسیت، بلکه در اخلاص و پاکی است
  • پیرترین پدر و مادرها کدام استان زندگی می‌کنند؟
  • فاصله ازدواج و فرزندآوری کاهش یافت | پیرترین پدر و مادرها در اولین فرزندآوری کدام استان زندگی می‌کنند؟
  • همایش پیاده روی خانوادگی و صرف صبحانه سالم در روستای یار عزیز تکاب